سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صدای پای آب
 

 

پیرمردی روی نیمکت نشسته بود و کلاهش را روی سرش کشیده بود و استراحت می کرد . سواری نزدیک او شد و از او پرسید:

 آهای پیرمرد ، مردم این شهر چه جور آدم هایی هستند؟

پیرمرد پرسید: مردم شهر تو چه جوریند؟

گفت: مزخرف!

پیرمرد گفت: اینجا هم همین طور .



بعد از چند ساعت سوار دیگری نزدیک شد و همین سوال را پرسید .

پیرمرد باز هم از او پرسید: مردم شهر تو چه جوریند؟

گفت: خب ، مهربونند .

پیرمرد گفت: اینجا هم همین طور . . .




موضوع مطلب : داستان, پیرمرد, قصه

ارسال شده در: چهارشنبه 87 اسفند 21 :: 2:43 صبح :: توسط : سید

 
درباره وبلاگ
سلام ... مدعی خواست که از بیخ کند ریشه ما / غافل از اینکه خدا هست در اندیشه ما/ دانشجوی مهندسی شیمی صنایع گاز هستم. زمانی که این وبلاگ رو راه اندازی کردم سال سوم دبیرستان بودم. کم و بیش از سیاست هم میدونم . امیدوارم لحظات خوبی رو توی وبلاگ سپری کنید. در ضمن، من رو از نظرات و انتقادهای خودتون محروم نسازید. یاعلی.
لوگو
سلام ...
مدعی خواست که از بیخ کند ریشه ما / غافل از اینکه خدا هست در اندیشه ما/

دانشجوی مهندسی شیمی صنایع گاز هستم. زمانی که این وبلاگ رو راه اندازی کردم سال سوم دبیرستان بودم. کم و بیش از سیاست هم میدونم . امیدوارم لحظات خوبی رو توی وبلاگ سپری کنید. در ضمن، من رو از نظرات و انتقادهای خودتون محروم نسازید. یاعلی.
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 10
بازدید دیروز: 28
کل بازدیدها: 180873