به اتفاق تعدادی از دوستان ، همراه با کاروانی به اردوی راهیان نور غرب کشور (کرمانشاه) رفتیم . برای من که اولین بار بود به اردوهای غرب کشور می رفتم ، خیلی جذاب بود . با اینکه هفت مرتبه به اردوهای راهیان نور جنوب کشور رفته بودم اما هنوز موفق به رفتن به مناطق عملیاتی غرب نشده بودم و این موضوع ، جذابیت این سفر را زیادتر می کرد .
پس از گذشت 24 ساعت ، به مقصد که کرمانشاه بود رسیدیم . شهر کرمانشاه ، با آن چیزی که در ذهن خود تصور می کردم ، خیلی تفاوت داشت . تهران و شیراز و اصفهان و تبریز و مشهد و ... کجا و کرمانشاه کجا ؟
به کرمانشاه که رسیدیم ، وارد پادگانی شدیم که مربوط به سپاه بود . مسئول پادگان پس از خیر مقدم ، نکاتی امنیتی مطرح نمود .
روز اول : پاوه / بازارچه مرزی / غار قوری قلعه
پاوه ، شهری خوش آب و هوا و بسیار سرسبز در منطقه ای کوهستانی با مردمی مهربان و دارای مذهب تسنن .
به پاوه رسیدیم . شهری که شهید چمران در برقراری امنیت در آن نقش فراوانی داشت . در شهر یادمانی درست شده بود که کنار آن چند شهید گمنام به خاک سپرده شده بودند و موزه ای بود از آثار جنگ و بقایای منافقین در پاوه .
چه زیبا راوی آن یادمان با لهجه کردی و فارسی سخن می گفت . کُرد زبان عزیزی که برادرش را در مقابله با منافقین ، تقدیم انقلاب کرده بود . از ذهنم بیرون نرفته ، هنگامی که میخواست نام رهبر را به زبان آورد ، با احترام می گفت : "امام خامنه ای" ...
نماز ظهر را در کنار مرقد مطهر شهدای گمنام خواندیم . پس از خوردن ناهار ، به بازارچه ای رفتیم که نامش بود بازارچه مرزی ! انواع و اقسام کالاهای خارجی در این بازارچه به چشم میخورد . بازارچه ای که فکر میکنم تنها مرکز خرید مردم عزیز پاوه بود !
مقصد بعدی ، غار قوری قلعه بود . غاری بسیار زیبا در دل کوه با طبیعتی که هر بیننده ای را مجذوب خود میکرد . درون غار ، چشمه ای جاری بود که باعث ایجاد هوای بسیار خنک در غار می شد . کف غار سنگ فرش بود و این بر زیبایی غار می افزود .
مسئله ای که به وضوح جلب توجه می کرد ، بدحجابی زننده آنجا بود که همه را به فکر فرو می انداخت که انقلاب کردیم که ... (بگذریم) .
روز دوم : یادمان عملیات مرصاد / بیستون
جنوب ایران کربلا ولی غرب کشوره مدینه / هر کی رفته سرپل ذهاب میگه بقیع که میگن همینه/ همراه نسیم گَرد غربتی رو دل زائر میشینه /
صدای زیبای حاج مجتبی رمضانی بود که از بلندگوهای پادگان پخش می شد و حس و حال غریبی رو به آدم میداد .
به طرف منطقه ی عملیاتی مرصاد رفتیم . جایی که منافقین با همه ی نیروها و تجهیزات نظامی خود میخواستند حمله کنند که با کمین یکباره ی نیروهای ایرانی مواجه شدند . عده ی زیادی از منافقین به درک واصل شدند ، عده ای فرار کردند و تمامی تجهیزات نظامی خود را در خاک ایران جا گذاشتند .
در آنجا هم یادمانی زده بودند که مرقد مطهر چند شهید گمنام بود . در آنجا دقایقی کوتاه از فیلمی را نشان دادند که خود منافقین گرفته بودند و در حین عملیات ، این فیلم بدست بچه های ایران افتاده بود .
پس از بازدید از یادمان ، به طرف منطقه ی تفریحی بیستون رفتیم . کوهی بسیار بلند و البته زیبا که در پایین آن کوه ، پارک بزرگی احداث شده بود .
نماز ظهر را در پارک خواندیم . متاسفانه باز هم شاهد معضل بدحجابی در آنجا بودیم . پس از خوردن ناهار و استراحت ، به سمت دیار خود رهسپار شدیم .
در پایان یاد و خاطره ی شهدای مظلوم غرب کشور را گرامی داشته و به قول حاج مجتبی رمضانی :
اگه نبودند راه کربلا و مدینه وا نمی موند / حتی ذکر یا مرتضی علی روی منبرا نمی موند / گنبد طلا روی حرم حضرت رضا (ع) نمی موند /
شادی ارواح طیبه ی شهدا ، صلوات .