بعضی ها انقلاب را فرزند معنوی خودشان می دانند.
بعضی ها زنده بودن انقلاب را مدیون زنده بودن خودشان می دانند.
بعضی ها فکر می کنند چون پیش از انقلاب مبارزه کرده اند، زندان رفته اند و شکنجه شده اند، همه انقلاب مال آنها، خانواده و فرزندانشان است.
بعضی ها از اسمش خجالت می کشند، ولی بدشان نمی آید بچه شان «ولیعهد» باشد!
بعضی ها به خاطر اسلام و انقلاب، زیر بدترین شکنجه ها ایستادند و به سخت ترین تبعیدها رفتند، ولی امروز وقتی پای فدا کردن داشته هایشان می آید، کم می آورند.
بعضی ها همه ی سابقه ی مبارزه و جهادشان را با «آقازاده» شان عوض کردند.
بعضی ها تاریخ ساز بودند، ولی اگر امروز خدا بگوید فرزندت را قربانی کن، دستور می دهند، پروارترین گوسفندها را از استرالیا بیاورند و تقدیم آستان خداوندی کنند؛ بلکه بچه شان چند صباحی بیشتر به تجارت گوشت و پوست و ... بپردازد.
بعضی ها برای اینکه بچه ی خطاکارشان را از تنبیه و بازخواست دور کنند، می فرستندش پیش خواهرش در لندن، تا جمع شان جمع باشد و یکی شان کم!
بعضی ها برای دیدار محرمانه ی فرزندشان که به انقلاب خیانت کرده، اسناد مملکت را به آمریکایی ها فروخته و اکنون در آغوش یک بهایی، در «کاستاریکا» زندگی می کند، از بیت المال هزینه می کنند و به فرانسه می روند.
بعضی ها برای پیامبر(ص) از جانشان گذشتند، زخم شمشیر برداشتند و تا مرز شهادت پیش رفتند، ولی .....
ولی در نهروان گول آقازاده هاشان را خوردند و حاضر نشدند مشتی بر دهان فرزند بدکردارشان بکوبند. برای همین علی (ع) را فدای فرزند سوگلی شان کردند.
بعضی ها امروز چه قدر قشنگ نمایش نامه ی تلخ نهروان را بازی می کنند.
بعضی ها امروز چه قدر دوست دارند بر سر حکومت بصره، با علی قهر کنند.
خدا نکند بعضی ها که زخم تیر و شمشیر سال های اول انقلاب را در بدن دارند، همه ی آنها را با سلامتی و خوشبختی فرزندشان عوض کنند؛ آن هم فرزندی که بر خلاف انقلاب و امام و ولایت گام می زند.
برگرفته از : ماهنامه امتداد
موضوع مطلب :