روزی سیبی از درختی روی سر مردی افتاد، آن مرد جاذبه ی زمین را کشف کرد.
روزی سیبی از درختی روی سر مردی افتاد، آن مرد گفت: چقدر بد شانس هستم! و آنجا را ترک کرد.
روزی سیبی از درختی روی سر مردی افتاد، آن مرد ، سیب را نقاشی کرد.
روزی سیبی از درخنی روی سر مردی افتاد، آن مرد سیب را با لذت خورد.
روزی سیبی از درختی روی سر مردی افتاد، آن مرد عصاره ی شفابخشی از آن ساخت و معجزه ی طب را آشکار کرد.
روزی سیبی از درختی روی سر مردی افتاد، آن مرد گفت: این توطئه دشمن است! و درخت را قطع کرد.
روزی سیبی از درختی روی سر مردی افتاد، آن مرد سیب را گذاشت برای روز مبادا.
روزی سیبی از درختی روی سر مردی افتاد، آن مرد به ذرات دل سیب سفر کرد و فلسفه جهان را از پیوند ذرات آن یافت.
روزی سیبی از درختی روی سر مردی افتاد، آن مرد سیب را خاک کرد تا نگاه بدبینانه ی دیگران، سیب را پژمرده نکند.
روزی سیبی از درختی روی سر مردی افتاد، آن مرد شعری گفت: زندگی ، یک سیب است.
شما از چه زاویه ای به زندگی نگاه می کنید؟
موضوع مطلب :